سرگشتگی و گیجی خوب نیست . حتی برای ژست و خنده هم خوب نیست . یعنی چنین چیزِ رو اعصابیه !
---------------------------------------------------------------------------------//
- از فیلمای 2013 کدوما رو دیدی ؟
- اممم .... حقیقتش یه چند وقتی میشه فیلم ندیدم .
- کتاب مِتاب چی خوندی ؟
- چندتایی رو شروع کردم ولی نصفه ولشون کردم .
- خوب نبودن ینی ؟
- چرا اتفاقاً ! خیلی خوب بودن. حوصله ی رمان خوندن ندارم الان.
- آخه تو کِی حوصله اش رو داشتی ؟ آهنگ چی آقا ! فِلَش ام رو بگیر و چندتا از این "ایندی راک" های باحال بریز . سلیقه ات توپه حاجی !
- هه ! میدونم . همه اینو میگن ... دمت گرم. ولی چیز جدیدی دانلود نکردم . همون قدیمیا رو هی دارم گوش میکنم.
- اووو ! پس خرخون شدی ! ازت بعید بود دکتر.
- میدونی این ترم باز مشروط شدم ؟
- خیلی خـــــــــــــــری !! خیلی ! فقط 12 واحد بیشتر نداشتی که .
- میدونم بابا ! خریت کردم .
- پس چه گهی داشتی میخوردی این چندوفت ؟
- با خودم خوش بودم !
- اونم که همیشه هستی !
---------------------------------------------------------------------------------//
از این دیالوگ های بسیار رِندانه و غیر تصنعی ای که با دوست خیالی خودم داشتم بگذریم (قبول کنید که حداقل از مکالمه ی بین گل و شبنمِ پروین اعتصامی قشنگ تر بود !) میرسیم به این موضوع که ... بعله ! بعضی مواقع آدم دلش میخواد مثل اما استونِ Easy A بشینه جلوی وِبکم و به همه ی آدما بگه که چی شد که اینجوری شد ، میدونین ... همیشه وقتی یه متنی رو واسه یه نفر دیگه میخونید ، میتونید بفهمید کدوم قسمت متن اشکال داره و اون رو درست میکنید . زندگی هم مثل همینه . وقتی به یه مشکلی برمیخورید و هر راهی رو امتحان میکنید تا به نتیجه برسید و آخرش هم نمیفهمید کجای کارِتون میلنگه بهترین روش اینه که لخت بشید جلوی یه نفری و همه ی داستان مشکلتون رو بهش بگید . هیچ رازی رو ازش پنهان نکنید . من یه اسمی گذاشتم واسه این روش : "خودشناسی به واسطه ی دیگران". مهم هم نیست آخرش اون طرف یه راه حل بهت بگه یا نه. تو با این کار حداقل میتونی بفهمی با خودت چند چندی . حالا اینارو گفتم تا به این برسم که خیلی حال میداد الان وبکمم رو روشن میکردم و به صورت لایو (!) مثلاً این موضوع رو مطرح میکردم که چی شد من تبدیل شدم به یکی از ترسوترین و خیالباف ترین آدمای روی سطح کره ی زمین .
---------------------------------------------------------------------------------//
- یکی از بچه های کلاس : "سطح کره ی زمین" استاد ؟ چرا نگفتین "جهان" ؟
- من : آفرین ! خیلی نکته بینی ... خوشم اومد . کسی میدونه چرا گفتم "سطح کره ی زمین" ؟
[یکی از آخر کلاس با اعتماد به نفس از صندلی بلند میشه ]
- من میدونم ولی چون شما شیوا تر صحبت میکنید ... خودتون بگید استاد.
- خواهش میکنم دخترم ... لازم نیست بلند شید از جاتون . نظر لطفتونه . برام خیلی عجیبه ،فکرش رو نمیکردم که کسی جواب رو بدونه . ببخشید اسمتون فراموش کردم...
- شبنم هستم استاد . دوستِ گُل ! من با شما ترم قبل هم کلاس داشتم . برای همین جوابِ سوال رو میدونم .
- بسیار عالی ! ولی من یادم نمیاد ترم قبل کسی رو انداخته باشم . همه رو پاس کردم !
- من با نمره ی 20 پاس شدم ولی چون به شما ... ببخشید ... به کلاس شما علاقه داشتم این ترم هم یواشکی میام سر کلاساتون تا بهره ببرم .
- خجالت زده میکنید مارو شبنم خانوم ! ممنون . خب ! برگردیم سر اصل مطلب ! اینکه گفتم "سطح کره ی زمین" به خاطر این بود که ما مطلع نیستیم که آیا در لایه های زیرین زمین یا حتی سیارات دیگه هم موجوداتی زندگی میکنن یا نه . پس عقل حکم میکنه که نگیم "جهان" بگیم چی ؟
- همه ی بچه های کلاس یک صدا میگن : "سطح کره ی زمین" !
- البته اینم بگم که حضور ارواح رو در سطح کره ی زمین رو فاکتور گرفتیم . چون اونوقت بحث پیچیده میشد و باید به مباحث متافیزیکی هم اشاره میکردیم که از حوصله ی کلاس خارج است .
---------------------------------------------------------------------------------//
داشتم میگفتم : ترسوترین و خیالباف ترین آدم روی سطح کره ی زمین .... خیالبافی خوبه ولی تو خیال زندگی کردن افتضاخه . وحشتناکه ! حتی برای تفریح هم امتحانش نکنید . تو خیال زندگی کردن از سیگار و الکل و توت فرنگی هم اعتیاد آورتره . خیالبافی باعث میشه تا آدم ترسو و احمق بشه و همه ی اینا دست به دست هم میدن تا اینکه آخرش آدم گیج میزنه .
---------------------------------------------------------------------------------//
- شبنم : ببخشید استاد ! امم... نمیدونم چه جوری بگم ... من و نیلوفر(گُل) راستش خیلی مایل بودیم که بعد کلاس اگه کاری نداشتید با شما درباره ی درس صحبت کنیم... یه سری سوال داشتیم ازتون.
- خوشبختانه کار خاصی ندارم . خیلی هم خوشحال میشم تا سطح علم و آگاهی دانش پژوهانم رو بالا ببرم. فقط دقیقاً از کدوم مبحث درس سوال دارید ؟
- یه سری سوال فیزیکی ازتون داشتیم ... ببخشید... متافیزیکی ! خیلی دوست داشتیم به صورت عملی نشونمون بدید.
- مبحث مورد علاقه ی منم هست . پس بعد کلاس میبینمتون .
- مرسی استاد . واقعاً لطف دارید.
---------------------------------------------------------------------------------//
خب دیگه ! کم کم باید برم. شبنم و نیلوفر باهام کار دارن . البته منم باهاشون کار دارم . میخوام تمام حقایق زندگیم رو ،تمام اون چیزایی که این روزا داره منو اذیت میکنه رو بهشون بگم . میخوام ببینم با خودم چند چندم. "خود شناسی به واسطه ی دیگران " ! تنها ایراد این روش اینه که بعد اینکه تمام اسرارتون رو به طرف گفتید باید اونو بُکشید .... دلم واسشون میسوزه ولی به هر حال چاره ی دیگه ای هم نیست . هوا داره تاریک میشه و من باید عجله کنم و هرچه زودتر "شبنم و نیلوفر"ام رو پیدا کنم . ایشالا در فرصت بعدی بیشتر باهاتون حرف میزنم.
اُه ! راستی ! یادم رفت خودم رو معرفی کنم . دکتر "لایمریک" هستم . بارانی پوشِ دارآباد .
- قربان با من کاری داشتید ؟
- بله...تو اخراجی !
- چی ؟ چرا ؟ مگه من چیکار کردم ؟
- ما به آدم بزدلی که هر لحظه میترسه تو معدن یه بلایی سرش بیاد احتیاج نداریم .
- ولی این معدن همه ی زندگیِ منه !
- دروغ میگی .